در این پست می خوام سریالی رو نقد کنم که همین چند دقیقه پیش تمومش کنم و اتفاقات واقعی تاریخ رو کاملا بهمون نشون داد. سریالی که منو بعداز چندین سریال افسرده کرد. اما سعی می کنم که با دید باز این مطلب رو بنویسم تا ابهامات سریال برطرف بشن. همینطور توی چندین جای این نقد ماجراهای سریال لو رفته. اما اسپویلش نمی کنم تا کسانی هم که قصد دیدن این سریال رو دارن متوجه بشن که سریال مستر سان شاین چه سریالیه و خودشون رو برای اتفاقات تلخش آماده کنن.
اول از همه باید بگم چیزی که منو خیلی وا داشت و می خوام توی اول نقد بگم، جلوه های بصری و طراحی های صحنه هستن که عالی بودن. همینطور شروع و پایان هر سکانسی هم متنوع و جدا بود و خوشبختانه تکراری نبودن. یعنی در واقع هر سکانسی با یه طرز خاصی فیلمبرداری شده بودن.
همچنین شخصیت پردازی ها اونقدر عالی و بی نقص بود که من دیگه هیچی نمی تونم در این باره بگم.
دوره زمانی که سریال توش روایت میشد، کاملا جداگونه بود و من تاحالا هیچ سریال کره ای رو ندیدم که داستانش توی این دوره باشه. دوره ای که اواخر سلسله چوسانه و کشورهای آمریکا، ژاپن، روسیه، آلمان و . قصد اشغال چوسان رو دارن. چوسانی که مردمش به خاطر ظلم اشراف زادگان وطنشون رو ترک می کنن و حاضرن به کشور دیگه ای خدمت کنن.
همینطور لی بیونگ هون کارش رو عالی و حرفه ای انجام داد. هر وقت که یوجین رو می دیدم کاملا می تونستم رنج هایی که توی زندگیش کشیده رو از توی اون صورت غمگین و ساکتش ببینم.
انگلیسی حرف زدن اشین دیگه از همه جالبتر بود. کاملا جوری انگلیسی حرف میزد که انگار یه کارآموز واقعیه و تازه داره به زبان خارجه مسلط میشه.
ارتباط شخصیت های سریال درست مثل روابط کاراکترهای سریال تاریخ آرتدال طراحی شده بود. پیچیدگی و سردی که توی این ارتباط ها بود کاملا برام آشنا بود. قطع به یقین می تونم بگم اگه یه سریال خیلی مزخرف باشه اما شخصیت هاش چنین ارتباطی باهم داشته باشن، حتما اون سریال رو می پسندم. و حالاهم یقینن می تونم بگم که سریال مستر سان شاین تبدیل شد به یکی از بهترین سریال های کره ای که من دیدم.
چیز جدا و متفاوت سریال وجود مربع عاشقانه بود. مربع عاشقانه ای که تاحالا از هر مربعی که دیده بودم، متفاوت تر بود. این مربع عاشقانه خودش رو کامل و واضح توی قسمت هفت نشون داد. و ماجرا از این قسمت به بعد کاملا تماشایی و جذاب شدن.
مربع عاشقانه سریال
این سریال حاوی دیالوگ های ماندگار و نکات آموزنده ی زیادی بود. نکاتی که در طول تاریخ با فداکاری و از خود گذشتگی مردم به دست اومدن. این سریال به ما نشون داد که در گذشته زندگی خیلی سخت بوده و مردم هیچ امیدی به آینده نداشتن. اما از بین این نا امیدی ها ارتش عدالتی برخاست که اسم تک تک افرادش، ارتش عدالت بود. اونها یک پارچه و متحد می جنگیدن تا امیدی تازه زنده کنن و به مردم بگن که هنوز می تونید رنگ آرامش رو بچشید.
جنگ چیز خیلی بدیه. من که تاحالا این چیز خیلی بد رو تجربه نکردم و خدارو هم شکر می کنم. اما پیش از ما در هر سرزمینی مردمانی بودن که در زیر بار فشار زیاد جنگ جونشون رو از دست دادن. اگر هم نمرده باشن، زندگیشون جوری هست که از هزاران بار مردن هم بدتره. اما اونها بازهم به آینده ای که معلوم نیست کِی میرسه امید دارن و با همین امید هنوزم که هوزه زنده موندن.
این سریال کاری کرده که خیلی حرف برای گفتن داشته باشم. اما واقعا توان اینو ندارم که همشونو توی این نقد بیان کنم. پس باید به طور خلاصه بگم زمانی که من می خواستم این سریال رو شروع کنم خیلی ازش انتظار داشتم. ولی در عین حال می ترسیدم انتظار بیش از حدم نتونه برآورده بشه. اما اینطور نبود و این سریال اونقدر عالی بود که کاملا منو به وجد آورد.
اگه دقت کنیم تمامی شخصیت های اصلی گذشته ی سخت و دردناکی داشتن. و بازهم راهی که اونها برای آیندشون در نظر گرفته بودن، فقط یک راه بود. نجات چوسان.
چیزی که من در طول سریال ازش بدم اومد این بود که گو دونگمه و افرادش چندین و چندبار اتاق های هتل گلوری رو گشتن. اونها جوری این کارو میکردن که انگار هتل صاحب نداره. تازه از همه بدتر اینکه این کار رو توی روز روشن انجام میدادن. دلیل اینکار رو من هیچوقت نفهمیدم اما هرچی که بود من ازش خوشم نیومد.
ت توی این سریال زیاد بود. بعضی جاها احساس میکردم به خاطر وجود ت ها سریال یکم خسته کننده شده. چون من خیلی سریالای ی رو نمی پسندم مگه خیلی کم. ولی دیگه نمیشد به خاطر چنین نقطه ضعفی سریالی به این زیبایی رو نادیده گرفت و دراپ کرد.
عشقی که توی سریال وجود داشت کاملا غمگین بود. چه عشق شخصیت ها به هم چه عشق مردم به چوسان. تک تک صحناتی که عشق اشین و یوجین رو نشون داده بودن، آغشته به غم و اندوهی بود که از پشت این عشق گرم و فروزان احساس میشد. حتی سکانس هایی که اونها با هم شاد و خوشحال بودن، کاملا میشد غمی پنهان رو احساس کرد.
یا مردمانی که هرکدومشون به نحوی از کشورشون محافظت میکردن حتی اگه بازهم هیچ فایده ای نداشت اما دست از جنگیدن بر نمی داشتن.
همونطور که قبلا گفتم یه مربع عاشقانه توی سریال وجود داشت و توی این مربع هیچکدوم دیگری رو نکشت یا بهش صدمه ای وارد نکرد. برعکس اون سه تا مرد کاملا مثل سه تا دوست خاطره های زیبایی رو باهم درست کردن.
درباره ی شبکه ی tvN نظری دارم که می خوام حتما بیان کنم. این شبکه تمامی سریال هاش عالی هستن.در واقع میتونم بگم حدود شش هفت سریال پشت سر هم از این شبکه دیدم و یکی از یکی بهتر و جذابتر بودن. واقعا میتونم بگم tvN با تلاش زیباش تونسته از MBC، KBS و SBS پیشی بگیره.
نفرت برانگیز ترین شخصیتی که توی سریال وجود داشت، لی وان ایک بود. اون کسی بود که دخترش رو وادار به ازدواج با یه پیرمرد کرده و تمامی جوونی دخترش رو هدر داده بود. و باعث جدایی دخترش و همسرش از هم شده بود. و اون کسی بود که وطن خودش رو به خارجیا فروخت اما با وقاحت تمام سمت وزیر امور خارجه کشورش رو بدست آورد. وقتی به ظلم هایی که اون درحق پدر و مادر اشین و همه ی مردم کرده بود، فکر میکردم خونم به جوش می اومد و میخواستم با همین دستام خفه ش کنم.
هیچوقت نمی تونستم اتفاقات سریال رو حدس بزنم. هر اتفاق یا رویدادی که می افتاد کاملا منو شگفت زده میکرد. پس با همه ی اینا سریال هیچوقت از ریتم نیفتاد و کاملا با اتفاقات هیجانیش و ماجراهای جالبش، درست و کامل پیش رفت.
سریال هرچی که جلوتر می رفت، غم و اندوهش هم بیشتر میشد. بیشتر می تونستیم بفهمیم که این سریال، یه سریال هپی اندینگ نیست که پایان شادی داشته باشه. سریالیه که توش درد و رنج انسان ها رو نشون داده. سریالیه که با نگاهی کلی به اواخر چوسان نگاه کرده و با ذهن خلاق نویسنده کشورهای مدرن دیگه هم وارد این ماجرا شدن. سریالیه که عاشقانه ش کاملا متفاوته و هیچوقت نمیتونیم حدس بزنیم که گو دونگمه چه کسی رو دوست داشت و عاشقش بود. سریالیه که با بازی سرنوشت شخصیت ها رو خواه و نخواه بر سر راه هم قرار میده. و سریالیه که با داستان پردازی قویش پنج شخصیت اصلی رو در باطن دوست و یار هم کرده.
چیزی که متوجه نشدم این بود که چه بلایی سر وزیر مورد اعتماد پادشاه، که واقعا الان اسمش یادم نیست افتاد. آها، فکر کنم اسمش لی جونگ مون یا همچین چیزی بود. اینو فهمیدم که از ژاپن نجات و فراریش دادن اما دیگه چرا توی چوسان ندیدمش؟ آیا کشته شد یا چی؟
این سریال مرگ و میرهایی داره که دیدن و تحمل کردنشون خیلی عذابتون میده. اما بالاخره همه ی اینها واقعیت های تاریخ هستن که باید اونها رو بدونیم. ولی این حجم از غم و اندوه نباید باعث بشه سریالی به این زیبایی رو از دست بدین. شاید کلمات خیلی قدرتمند نباشن تا خارق العاده بودن این سریال رو به شما بگن، اما بازم ممکنه نظرهای منفی بعضی افراد رو نسبت به این سریال تغییر بدن.
خیلی ناراحت میشدم وقتی که میدیدم گو دونگمه هیچ احساسی به کودو هینا نداره و فقط به اشین فکر میکنه. حتی توی آخرین لحظه زندگی کودو هینا اون بازهم به اشین فکر میکرد. این رفتار گو دونگمه خیلی ظالمانه بود.
سریال مستر سان شاین پنج تا قهرمان واقعی داشت که هیچ وقت از یاد ما نمیرن.
چویی یوجین ، گو اشین ، گو دونگمه ، کودو هینا ، لی هی سونگ
در کل این سریال، مستر سان شاینه. سریال آقای آفتابه. پس این سریال مثل اسمش شاین Shine» و درخشانه. اونقدری که اگه این سریالو نبینین مطمئن باشین یه چیز خیلی بزرگ رو از دست دادین.
واقعا بعداز نوشتن این نقد سبک شدم و تونستم با پایان تلخ سریال کنار بیام. امیدوارم که شماهم باهاش کنار بیاین و فک میکنم نمره ی مناسب این سریال، نمره ی کامل باشه. شاید ایراد هایی از سریال گرفته باشم اما فکر نمیکنم این ایرادهای جزئی و ساده ارزش اینو داشته باشن تا نمره ی کامل رو به این شاهکار عالی و منحصر به فرد ندم.
نظری اگه در این خصوص دارین، حتما بفرمایین
زندگی در تاریخ.ایران.کره
معرفی سریال پادشاه عاشق+خلاصه داستان
سریال هم گناه (سری چهارم تصاویر)
نقد و سری ششم تصاویر سریال شهرزاد
رو ,سریال ,توی ,خیلی ,هم ,کاملا ,این سریال ,بود که ,توی این ,مستر سان ,سریال رو
درباره این سایت